فرستاد درياي فضل و هنر

شاعر : فخرالدين عراقي

بدين خشک لب بحري از شعر ترفرستاد درياي فضل و هنر
که دارد همي ز آب کوثر اثرروان کرد جويي ز بحر روان
ببرد آبروي نسيم سحررواني لفظ روانبخش او
فرستاد بهر دل من شکردل ناتوانم همانا بديد
بياراست جانم به فضل دررچو بر جانم از فضل زيور نيافت
خضر آب حيوان نجستي دگراگر ديدي اشعار جان پرورش
به گيتي نياورد زو به پسراگر چه بسي مادر فضل زاد
به برهان شد اندر جهان نامورچو بر فضل صدگونه برهان نمود
برو بر نيارست کردن گذرفرستاد بحري که غواص طبع
چه به زانکه باشم ازو بر حذر؟در آن بحر کو گشت غواص، من
نيفتم به ناداني اندر خطرچو کشتي دانش نباشد مرا
شناساي بحر است و داناي برمسلم شد آن بحر آن را که او
از آن معدن فضل و کان هنرجهان هنر دايم‌آباد باد